"فلسفه زندگی"، بستر "سبک زندگی"(۲) (چرا همه عقائد محترم نیستند؟)
دانشگاه امیرکبیر-۱۳۹۱
بسمالله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمه الله
تئوریسینهای بزرگ فلسفه مدرن در غرب این حرفها را زدند. به عنوان نمونه کسی مثل "توماس هابز" است. هابز و "ماکیاولی" این دوتا را پدران سیاست مدرن در غرب میگویند. اینها کسانی بودند که دین از سیاست جداست، زندگی از اخلاق جداست و سبک زندگی را دینی و اخلاقی نکنید. سبک زندگی و مدیریت و سیاست بستگی به این تعریفی دارد که ما از انسان ارائه میدهیم. تا اینجایش درست است. حالا چه تعریفی ارائه داده است؟ آنهایی که اندیشه سیاسی و علوم سیاسی کار میکنند مطالعات سیاسی مدرن را از هابز به ماکیاولی شروع میکنند اینها پدران این تفکرند و اکثر حرفهایشان هم هنوز مورد قبول است اکثرش نه همهاش. ایشان کتابی دارد به نام «لویاتان» در تعریف دولت مطلقه مدرن. آنجا از انسانشناسی شروع میکند. سبک زندگی سیاسی را میخواهد تعریف کند اول به تعریف انسان برمیگردد و منطقی هم همین است و تا الآن جهتگیری کلی در این تفکر تغییری نکرده است الآن هم همین حرفها را قبول دارند منتهی به شکلهای دیگری گفته میشود و نتایج دیگری از آن گرفته میشود ضمن این که از دل اینها هم ایدئولوژیهای مختلف و متضاد بیرون آمده است یعنی این تعریف از زندگی هم چپ مدرن مارکسیستها و هم چپ مدرن لیبرال سرمایهداری هر کدام به یک شکلی همینها را قبول کردند این تعریف انسان و این تعریف زندگی است. میگوید این چیزهایی که شما به عنوان خوب و بد در سبک زندگی و سبک مدیریت و حکومت میگویید و بر اساس آنها میخواهید داوری کنید یک داوری قبلاًها میکردند که معیار آن عدالت بود و اخلاق بود و ارزش و ضد ارزش. ولی تعریف مدرن این است که من میگویم این که به چیزهایی خوب میگویید و به چیزهایی بد میگویید و آنها را برای سبک زندگی و سبک حکومت معیار قرار میدهید اینها در واقع نه خوب هستند نه بد هستند ما خوبی و بدی را که نمیبینیم اینها محسوس نیستند من آن چیزی را که میبینم و مادی است من آن را واقعی میدانم! این میز واقعی است. اگر کسی گفت اینجا میز است او علمی حرف زده است. اما سخاوت خوب است، سخاوت خوب است کو؟ من از کجا چک کنم که خوب است یا بد است؟ چک کردن در آزمایشگاه است که چرا سخاوت خوب است؟ چرا بخل بد است؟ بنابراین میگوید از این عرصه که رد شدی، راجع به خوبی و بدی حرف میزنی، حوزه اخلاقها و ارزشها، اینها دیگر مندرآوردی است هرکسی هر چیزی را دوست دارد منافع و لذت او را تأمین میکند برای خود او خوب است! هر چیزی که او را تأمین نمیکند و به آن تمایل ندارد میگوییم آن بد است! و الا ما بد و خوب واقعی به این معنا که یک تأثیر و یک معیاری در این عالم داشته باشد مثل سعادت و شقاوت، وجود ندارد بد و خوب همهاش ساختگی و شخصی است. در هر چیزی که منافع است خوب است لذا شما به دزد و صاحبانه بگویید دزدی بد است یا خوب است؟ دزد میگوید خوب است صاحبخانه میگوید بد است! فقط یک جایی دزد میگوید بد است و آن جایی بود که دزد رفت توی خانه یکی دید فقیر است و هیچی نیست و هرچه گشت هیچی پیدا نکرد داشت مأیوس بیرون میرفت، رفت صاحبخانه را بیدار کرد گفت ما که رفتیم ولی خاک بر سرت با آن زندگیات! اینجا فقط جایی است که صاحبخانه خوشحال میشود و دزد ناراحت.
میگویند خوب و بد بستگی به منافع تو دارد و حقیقتی وجود ندارد که واقعاً خوب و بدی باشد، ارزش و ضد ارزش یعنی چه؟ واجب و حرام چیست؟ همه اینها ساختگی است این کار عادلانه است و آن کار ناعادلانه است! خوب و بدی کو؟ درست مثل موش به خوبی و بدی نگاه کردن. این یک تفکر است. عملاً یک نگاه موشوار به زندگی را امثال هابز دارد تئوریزه میکند جملهاش این است: چیزهایی که ما را به سوی خود جذب میکنند ما اسم آن را خوب میگذاریم در جهت موافقشان حرکت میکنیم چون منافع و لذائذ ما را تأمین میکنند و الا صفت خوبی و بدی را وقتی به چیزی نسبت میدهید در حقیقت هیچ چیز خوب و بد نیست بلکه فقط احساسی است که در ما بوجود میآید و به وسیله حرکت اجزایی که بدن ما را تشکیل دادند تأمین میشود و احساس لذت میشود.
دیدید که میگویند بعضی از آنچه که انبیاء خلاف کرامت بشر میدانند اینها میگویند جزء حقوق بشر است. چون در این منطق چه چیزی جزء حقوق بشر است؟ هر چیزی که به بشر لذت مادی میدهد جزء حقوق بشر است. مگر این که مزاحم لذت مادی یکی دیگر بشوی آن هم از باب ظلم بد است از باب این که اگر مزاحم او بشوی او هم مزاحم تو میشود آن وقت هرج و مرج میشود و آن وقت هیچ کدامتان لذت نمیبرید. مثل "راسل" استدلال میکند میگوید از دیوار خانه مردم بالا نروید و الا آنها هم از دیوار خانه شما بالا میآیند! استدلال او برای این که چرا دزدی بد است. خب حالا اگر آمدیم طرف از دیوار خانه ما نتواست بالا برود اینجا پس دزدی خوب میشود! چون آن استدلال دیگر اینجا صدق نمیکند.
هابز میگوید گرما و رنگ آیا در بیرون واقعیت دارند یا فقط احساس ما هستند؟ ارزش و ضد ارزش هم همینطور است ما اصلاً حق و باطلی نداریم. ببینید اینها تعریف مادی در زندگی است و تأثیر آن در اخلاق و ارزشهاست. بعد میگوید اختلاف نظر درباره ارزشها در واقع اختلاف نظر در باب سلیقههاست ارزشها هم سلیقهای است چطور من و شما سلیقهمان فرق میکند شما یک غذا، یک لباس، یک رنگ را دوست دارید نمیتوانید بگویید آن رنگی که تو دوست داری بد است رنگی را که من دوست دارم خوب است یکی فلان غذا را میخواهد یکی آبگوشت میخورد میگوید خوب است، نمیتوانی بگویی نخیر چون من آبگوشت میخورم خوب است و چون تو پیتزا میخوری بد است چون من دوست ندارم. میگویم عین این آبگوشت و پیتزا، عین این که تو میگویی من رنگ زرد دوست دارم و او میگوید من رنگ قرمز دوست دارم و آن یکی میگوید من آبی دوست دارم تفاوت بخل و سخاوت و ظلم و عدل آنها هم همینطور است چه چیزی به تو لذت میدهد! یعنی ریشه اخلاق و عدالت و ارزشها قیچی شد چرا؟ چون اینها محسوس نیستند بنابراین واقعی نیستند چون مادی نیستند.
این که مردم درباره این که مردم بعضی چیزها به نظرشان خوب است و بعضی چیزها بد میآید و با هم اختلاف عقیده دارند فقط یک علت دارد و آن این است که جسمشان با هم متفاوت است. ریشه کل مسائل اخلاقی این است. شما چه هورمونهایی توی بدنتان است و چه چیزهایی به طور ژنتیکی به شما ارث رسیده و در چه خانوادهای به دنیا آمدی؟ چطور از یک بازی بدت میآید و از یک بازی بدت میآید؟ یکی از آن فیلم خوشش میآید و یکی از این فیلم. یکی از یک آدم همینطوری خوشش میآید و یکی هم همینطوری از یکی خوشش نمیآید. همینطوری نگاه به ارزشهای اخلاقی است. میگوید چون چسم افراد با هم فرق دارند بد و خوبهایشان با هم فرق میکنند و همه این اختلافها را میشود قبل از وقوع پیشبینی کرد چون همه چیز مادی و جسمانی است. همانطوری که اگر این را از این بالا رها کنم شما کاملاً علمی میتوانید پیشبینی کنید که این با چه سرعتی و چه زمانی زمین میخورد در باب رفتارهای انسانی هم همه چیز را میشود پیشبینی کرد برای این که نمیشود انسان گرسنه بشود و غذا نخورد. نمیشود انسان حبّ زندگی داشته باشد ولی خودش را به کشتن هم بدهد. این حتماً محاسبهاش طور دیگری است یعنی خوب و بد نه فقط واقعی نیستند حتی ذهنی به معنای استدلالی هم نیستند صرفاً مسائل خصوصی هستند و اینهایی که میگویند هر اندازه من عقیده استوار داشته باشم که بعضی اوقات خیر و منافع و لذت خود را فدای خیر و لذائذ دیگران کنم این عقیده چیزی جز خطا و خیال باطل و حماقت نیست. انفاق، حماقت است. ایثار، حماقت است. بتوانی کلاه کسی را برداری برنداری حماقت است. معنیاش غیر از این است؟ اخلاق دروغ است، واجب و حرام همه دروغ است! خب این نگاه به انسان و نگاه به زندگی یک سبک زندگی از دل آن متولد میشود یا نمیشود؟ سبک زندگی که میگوید آقا سیاست و اقتصاد از اخلاق و دین و مذهب جداست این ارزشهایی که میگویید اینها مسائل شخصی و ذهنی خودت هست برای خودت! زندگی یک واقعیت دارد. میگوید گزینش بین اعمالی که رو به سوی خیر شخصی من دارد و اعمالی که رو به سوی خیر و منافع دیگران دارد چیزی بیمعنا و ناممکن است مگر آن که در خیر و منافعی که به دیگران میرسد بیش از دیگران یا حداقل کمی بیش از دیگران یک منافعی هم به خودم برسد. یعنی اینهایی که میروند جبهه فداکاری میکنند آن هم بخاطر این است که مشهور بشود! غنیمت گیرش بیاید! یک منافع مادی مد نظر اوست و الا آن اعمالی که رو به سوی منافع دیگران و خیر دیگران دارد چیز بیمعنی و ناممکنی است چون فقط آن چیز برای من خوب است که به من لذت ببخشد منافع من، غذای من، امنیت من، جاه طلبی من را ارضاع کند. بنابراین لزوماً ما همیشه خودخواه هستیم هیچ گاه هیچ کس حقیقتاً نمیتواند بشردوست باشد. هیچ نوع فداکاری توجیه عقلی ندارد. خوب برای هریک از ما آدمیان فقط آن چیزی است که هدف اشتهای ماست و اشتهای ما را ارضاع میکند و این مسئلهای است که هر اندازه در تحقیق خود در انسانشناسی و علوم انسانی پیشتر رفتیم و برویم روشنتر خواهد شد. بعد هدفهایی را میشمارد و یکی یکی مثال میزند که پس چطوری اینها چیست و چیست! سعی میکند همه اینها را تفسیر مادی بکند. یک عبارت دیگر او را بخوانم.
میگوید آدمها با این که تفاوتهای جزئی با همدیگر دارند ولی روی هم رفته مساویاند و زورشان به همدیگر میرسد حالا یکی گردنش نازکتر است و یکی گردنش کلفتتر است ولی آن کسی که زور بازو ندارد میرود یک جور دیگری با یک کسانی یک همپیمانیای شیطنتی یک جور دیگری جبران میکند بالاخره روی هم رفته تعادل قوا در جامعه هستند و تقریباً همه مساویاند که خود این هم غلط است کجا مساویاند؟ این همه طبقات؟ این همه ستمها؟ حالا فرض میگیریم این حرف درست است من به این پیشفرض کاری ندارم به نتیجهای که میخواهم بگیرم کار دارم که سبک زندگی را چطوری نتیجه میگیرد چون اصلاً معنا و جهت زندگی را عوض میکند میگوید از برابری توانها برابری اهداف را نتیجه میگیرم بنابراین – خواهش میکنم دقت کنید این جملات خیلی مهم است و خیلی هم وقیح است اما این صداقتش من را کشته شفاف میگوید بقیه هم همینها را میگویند ولی شفاف نمیگویند با کلمات شاعرانه و مدرن و شعر میگویند همین حرفها را میگویند منتهی میپیچونند ولی این چون فیلسوف هست نمیپیچونه واضح میگوید – میگوید اگر دو تن یک چیز واحد را بخواهند که برخورداری هر دو از آن چیز ناممکن باشد دشمن یکدیگر میشوند و باید بشوند و در راه رسیدن به مقصودشان هر یک میکوشد دیگری را نابود کند یا مقهور خود کند بشود ارباب او، برود کشورش را بگیرد غارتشان کند بر اینها مسلط بشود که تمام این جنگهایی که دارند میکنند همین است که دارند کشورها را اشغال میکنند درگیر میشوند تهدید میشود همهاش همین است چون این عدم اعتماد افراد انسانی به یکدیگر کاملاً منطقی است هرکس بخواهد امنیت داشته باشد منطق حکم میکند چارهای جز پیشدستی بر دیگران نیست.
فهمیدید چه شد؟ یعنی در هر صورت ما که گرگ همدیگر هستیم منطقیترین گرگ این است که زودتر حمله کند پیشدستی کند. الآن هم رسماً میگویند حملههای پیشدستانه! آمریکا رسماً میگوید، به او میگوییم که چرا به عراق و افغانستان حمله کردی؟ میگوید درست است که آنها حمله نکردند ولی این حمله پیشدستانه است چون من اگر حمله نکنم آنها حمله میکنم یک انسانشناسی پشت اینهاست در واقع یک حیوانشناسی پشت آن است نه انسانشناسی. که در مورد عدهای خودشناسی است.
ببینید این عبارت هابز را توجه کردید چه شد؟ منطق حکم میکند جز پیشدستی بر دیگران چارهای نیست اگر میتوانیم از راه زور و الا از راه نیرنگ تمام کسانی را که تهدید بالقوه برای انسان هستند باید به زیر سلطه خود قرار داد تا جایی که هیچ قدرتی را چندان بزرگ نبینید که خود در برابرش احساس خطر و مخاطره کنید.
یعنی از دل این نوع انسانشناسی هم سبک زندگی بیرون میآید و یک نوع تفکر سبک اقتصاد سرمایهداری از دل همین تفکر آمده است که اخلاق چه ربطی به بازار دارد دروغ بگو، رشوه بگیر، کلاهبرداری بکن آن وقت این را کنار منطق پیامبر اکرم(ص) بگذار. خیلی جالب است آن زمان یک کاروان میآمد به یک شهری طبق شرایط هر زمانی، پیامبر(ص) میفرماید اینهایی که جلوتر از کاروان به شهر میآیند اینها کسبشان حلال و جایز نیست، برای این که این زودتر میآید هنوز مردم نمیدانند قیمت و مظنه چیست میآید کلاه یک عدهای را سریع برمیدارد. پیامبر فرمودند اینهایی که زودتر از بقیه میآیند اینها عادل نیستند در دادگاه شرایط اینها را قبول نکنید. میفرماید اینهایی که گروهی هستند دارند مسافرت میکنند و گروهی سریعتر از دیگران میآیند میگویند اینها عادل نیستند میگویند چرا؟ میفرماید برای این که آنها این اسب و شتر را سریع دوانده و به حقوق آن حیوان توجه نداشته فقط به منافع خودش توجه دارد. حالا شما امثال این روایات که هزاران هزار سبک زندگی است بگذارید در این منطقی که اینطوری دارد حرف میزند. اصلاً آنها به این سبک زندگی احمقانه میگویند. سریع میگویند که اینها احمق هستند. انبیاء هم میگویند اینها سبک زندگی نیست اینها زندگی نباتی و حیوانی است زندگی انسانی نیست.
میگوید اگر جایی قدرت نداشتید که مردم را به هراس افکنید آدمیان هیچ گونه لذتی از همسایگی با یکدیگر احساس نخواهند کرد بلکه اندوه فراوانی هم بر آنها ایجاد خواهد شد.
اگر گفتید استدلالش چیست؟ میگوید اگر یک جایی یک تعادل قوا دیدید، دیدید از بودن با همسایهتان و خویشاوندتان و همکارتان و همسرتان احساس آرامش نمیکنید، هابز میگوید انسان، گرگ انسان است والسلام. راست هم میگوید انسان تربیت نشده، همه ما اگر تربیت الهی نداشته باشیم واقعاً همهمان همینطور هستیم که هابز میگوید چون حیوان میشویم چون هرکسی نگاه میکند که چطوری میتواند به بقیه لطمه بزند که خودش جلو برود در این دو نوع تفسیر از زندگی و انسان که دو سبک زندگی از دل آن بیرون میآید یک چیزهایی به نظرهای نظری و تئوریک با هم دیگر متفاوت هستند در این دو نوع زاویه نگاه و متفاوت به انسان و زندگی که دو سبک زندگی از آن بیرون میآید یک سبک میگوید هدف زندگی لذت بردن از لحظههاست اسلام و مسیحیت و بودیزم نیست که بگوید لذت ضد رشد است و دنیا شکنجهگاه است همه این لذائذی که اینها گفتند همه آن لذائذ مشروع آن هم هست تشویق هم شده است منتهی با حد نگه داری و تعدیل، مواجهه انسانی با لذت نه مواجهه حیوانی. منتهی این تفکر میگوید غیر از لذت چیزی در این عالم نیست وحدتی نیست. شما اگر از این تفکر مادی که هابز دارد تعریف میکند بپرسید که امروز به نام سبک زندگی غربی و آمریکایی مشهور شده و به نام جهانی شدن امروز میخواهند این سبک را جهانی کنند که انسان ماده است و هدف جهان لذت بیشتر است شما چه کار کن که فقط هدفت این باشد، هدف تکنولوژی هم باید این باشد، هدف سینما هم باید این باشد، هدف ازدواج و طلاق هم باید این باشد. هر چیزی فقط ببین تو شخصاً چگونه از چه چیزی بیشتر میتوانی لذت ببری. ممکن است با خانواده تأمین بشود تا وقتی تأمین شود خانوادهات را داری اگر با خانواده تأمین نمیشود یک زحمتی هم هست مسئولیت هم هست رها کن یک وقت با بچه آوردن لذت میبری خوب میآوری. وقتی میبینی لذتت کمتر شد و مسئولیت هم آمد دیگر بچه نمیخواهد خانوادهها هم نمیخواهد! چه زمانی از صلح لذت میبریم صلح، چه زمانی از جنگ لذت میبریم جنگ، خب یک زندگی که هدف آن لذت هر چه بیشتر است خب سبک زندگی تغییر میکند. اول سؤالی که در هر موقع از خودش میپرسد در اقتصاد، در دادگاه، حقوق، عدالت، سیاست، خانواده، علم، تکنولوژی اولین و آخرین سؤالش این هست که کدام به من بیشتر لذت میدهد؟ این یک سبک است. یک سبک هم این سؤالی است که انبیاء مطرح کردند که اینجا ممرّ است مقرّ نیست دارید از دنیا عبور میکنید موجود ابدی هستید موقت نیستید عالم طبیعت واقعیت دارد آن را دقیق به رسمیت بشناسید اما شما از اینجا عبور میکنید عابر هستید غمها و شادیها در این عالم جدی است دیگران را شاد کنید خودتان را هم شاد باشید اما نه غم این دنیا را جدی بگیرید نه شادی آن را، دارید از این عالم عبور میکنید مسافر هستید منتهی معنی مسافر این نیست که خب حالا ما مسافر هستیم بزنیم مسافرخانه را از بین ببریم چون ما مسافریم. خب بله مسافری، بله خب همان دو – سه روزی که در آن هتل و مسافرخانه هستی باید به فکر غذایت باشی، به فکر تفریحت باشی، به فکر کارت باشی، ارتباطات و نظم تو باید سر جایش باشد ولی تو مسافری. انبیاء گفتند با دنیا به عنوان مسافرخانه مواجه شوید منتهی مسافرخانهای که باید دقیق و منظم در مورد آن عمل کنید نباید بگویید من میمیرم پس برنامه درازمدت نریزم نه، گویی تا ابد قرار است اینجا بمانی به لحاظ عمل؛ اما به لحاظ وابستگی تو چند روز بیشتر اینجا نیستی داری میروی هدف جای دیگری است. انبیاء توجه میدهند که اینجا نیامدی برای لذت هرچه بیشتر و به هر قیمت، البته لذت باید ببری، لذت غذا، لذت جنسی، لذت تفریح، لذت دوستی، لذت استراحت، لذت خوردن، لذت خوابیدن، همه اینها باید باشد منتهی به حدی که به آن کمال و تکامل تو صدمه نزند. اینجا ته خط نیست انبیاء آمدند همین را بگویند.
خب حالا اگر کسی به ما گفت اینجا ته خط نیست و زندگی هم فقط حرکت بیولوژیک نیست سبک زندگی که از دل این تفکر بیرون میآید و میگوید ارزشها اخلاق و واجب و حرام هم مندرآوردی و تخیل نیست این مبانی که آمد نگاهها عوض میشود این دو تفکر که البته زیرمجموعههای زیادی دارند و تفکر اسلامی با تحجر نباید اشتباه گرفته شود چون بعضیها هم به نام سبک زندگی دینی هر لذتی را حرام میکنند و بر خودشان و بر دیگران سخت میگیرند مدام از حدود و تکالیف حرف میزنند از حقوق حرف نمیزنند! و حضرت امیر(ع) راجع به خوارج فرمود اینها «ضیّقوا عَلی انفسهم» اینها زندگی را بر خودشان تنگ گرفتند این زندگی که تفکر خوارجی دارد یعنی افراطیون متعصب به نام مذهب، متحجر و احمق که به نام مذهب و سبک زندگی دینی فقط میخواهند محدودیت ایجاد کنند، حضرت امیر(ع) فرمود اینها اسلامی نیستند اینها برای تفکر دینی خطرناک هستند فرمودند اینها «ضیّقوا عَلی أنفسهم» اینها زندگی را بر خودشان تنگ میگیرند و بر دیگران هم همینطور. فکر میکنند اینجا شکنجهگاه است. در منطق انبیاء گفتند دنیا نه شکنجهگاه است نه اسطبل است. اگر یک طویله شیک درست کردیم، دیشب داشت برای زلزله آذربایجان توضیح میداد اینهایی که داشتند میساختند و زحمت هم خیلی کشیدند بعد داشت گزارش میداد که طویلههایی هم برای حیوانات ساختیم که خیلی شیک است حالا او به یک منظور دیگری گفت، حالا خر و گاو و گوسفند هم در طویله شیک معلوم نیست بروند! جدی میگویم. در منطقه هویزه طویله ساخته بودند بازسازی مناطق جنگزده بود طویلهها خیلی تمیز بود این اسب و خرها را آوردند داخل، اینها یک نگاهی کردند دور زدند بیرون رفتند گفتند اینجا جای ما نیست! این هم یک سبک زندگی است به آن سبک زندگی عادت کرده است. بنابراین کسانی هستند که فقط از تحریم سخن میگویند و از حدود حرف میزنند. حلال را حرام میکنند اسمش را هم سبک زندگی دینی میگذارند. حضرت امیر(ع) میفرماید غیرت خوب چیزی است و لازم هم هست اما آنهایی که در غیر از جای غیرت، غیرت میورزند دارند به دین ضربه میزنند – این عبارت حضرت امیر است – یعنی تعادل. نه بیغیرتی نه افراط. تعادل. منتهی آن تفکر طویله شیک میسازد و میگوید اینجا اسطبل است ما هم حیوانیم طویله هرچه شیکتر بهتر. این گروه هم زندگی را طویله نمیبینند اما با هر نوع شیک بودن و نظم و رفاه مثل این که دشمنی دارند و فکر میکنند خدا با راحتی بشر مشکل دارد. این دو سبک زندگی، تفاوتهای تئوریکی دارند که فقط به بعضی از آنها توجه کنید یکی تفاوت در نسبت طبیعت و ماوراء طبیعت است که اینها در سبک زندگی اثر میگذارد. یک جریان فقط طبیعت را میبیند و ماوراء طبیعت را نمیبیند، این سبک زندگی مادی که امروز به نام سبک زندگی مادی و آمریکایی مشهور است، فقط به طبیعت کار دارد فقط به دنیا کار دارد، به آخرت، به تکامل معنوی اخلاقی بشر، به ابدیت بشر، به رشد بشر، نه. یک جریان فقط به ماوراء الطبیعه فکر میکند و اصلاً این جریان را نمیبیند یعنی به من و شما میگوید تقوا داشته باش ولی از من و شما نمیپرسد که خانه، زندگی، کار، ازدواج، تفریح، اینها چی؟ سبک زندگی اسلامی جمع طبیعت و ماوراء الطبیعه است. طبیعت در ذیل ماوراء الطبیعه است هر دو، نه یکی بدون دیگری.
تفاوت دیگر، در این دو منطق، هر دو منطقی که با آنها مخالف کردیم یک دعوای اعلام شده و اعلام نشده مثل این که بین خدا و انسان درگیر است که مثل این که شما وقتی میخواهید به انسان خدمت کنید باید یک جوری خدا را انکار کنید یا مشکوک کنید یا دست و پای خدا را جمع کنید و اگر بخواهید خدایی باشید باید یک کمی توی سر انسان بزنی. این دوتا گرایش تعارض بین خدا و انسان تعریف میکنند. انسانیت را اومانیزم را در برابر خدا و توحید تعریف میکند آن یکی هم خدامحوری میگوید با حذف انسان و واقعیتها و حقوق انسان و حقوق بشر. سبک زندگی اسلامی نه این است نه آن است. سبک زندگی اسلامی شیعی اجتهادی و اهل بیتی که عقل و قرآن و سنت است و قائل به تمدنسازی در هر دورهای است با توجه به شرایط. معتقد است که خدا و انسان در برابر هم نیستند. انسان مخلوق خدا و محبوب خداست. انسانیت و کرامت انسان در ذیل عبودیت الله تعریف میشود یعنی شما نمیتوانید با حذف خدا به انسان خدمت کنید نمیشود محال است. و نمیتوانید خدا را با حذف انسان عبادت کنید. یعنی بگویید من فقط من هستم و خدا! من میخواهم رشد معنوی بکنم ولی به انسانهای دیگر، به حقوقشان و به مشکلاتشان کاری ندارم این را نمیتوانید بگویید چون آن خدا و پیامبر فرمودند که اگر نسبت به گرفتاریهای بقیه مردم بیتفاوت باشید هرچه هم نماز بخوانید نمازتان بالا نمیرود و توی سرتان میخورد. اینها روایت است که اگر در کعبه مدام مشغول عبادت باشی روزها را مدام روزه و شبها را عبادت کنی، این کار را بکنی ولی برایتان مهم نباشد که یک انسانهای گرسنه و گرفتاری هستند که تو میتوانی مشکلات آنها را حل کنی و نمیکنی و تو داری حق آنها را ضایع میکنی پیامبر(ص) میفرماید این نماز و روزه رشد معنوی نمیآورد و ثبت نمیشود و اصطلاحاً میگویند به آسمان بالا نمیرود و همینجا میماند. در روایت دارد که دعا میکنید صدای دعای تو تا گوش خودت بالاتر نخواهد رفت. خب در این تفکر، خدا را از انسان تفکیک نمیکنی، انسان وابسته به خداست، مخلوق خداست و عیالالله است. پیامبر(ص) تعبیری دارند که فرمودند «الخلق عیالالله» تمام موجودات عالم از جمله انسانها اینها عیالالله هستند یعنی تحت عیلوله خداوند هستند یعنی همه اینها نانخوار خداوند هستند مثل خانواده خدا هستند میتوانی به خدا نزدیک شوی در حالی که عیالالله را فراموش کنی؟ حتی پیامبر(ص) آمدند دیدند دم مسجد یک کسی اسبش را بسته روی آن پر بار است، گفتند کجاست؟ گفتند رفته نماز بخواند. فرمودند آن نماز درست نیست این حیوان را اینجا گذاشتید زیر بار زجر بکشد و به حقوق این حیوان توجه نداری، رفتی آنجا به خداوند نزدیک بشوی؟ اول این حیوان را سبک کن، یعنی از حقوق یک اسب در حدی که بار اضافی روی پشت او نباشد، میگوید این در عبادت تأثیر دارد. چطور میگویند با آب وضوی غصبی نمازت باطل است، مگر آب وضو چقدر است؟ دو مُشت آب بیشتر است؟ یعنی اگر شما به اندازه دو مُشت آب حق یک انسان دیگری را پایمال کنی یک نماز جعفر طیار هم بخوانی نمازت باطل است چون نمیشود با ضایع کردن حقوق بشر، حقوق انسانها به خدا نزدیک شد. خب این تفکری است که بین انسان و خدا تضاد است. آن دوتا تفکر چرا. یکی به نام خدا انسان را حذف میکند و یکی هم به نام انسان و اومانیزم با خدا و توحید مبارزه میکند.
تفاوت دیگر؛ نسبت ایمان و عقل. در آن دو سبک زندگی یکی به نام ایمان عقل را از زندگی حذف میکند و یکی هم به نام عقلانیت ایمان و معنویت را حذف میکند میگوید ایمان و معنویت غیر عقلانی است. در سبک زندگی مورد بحث ما، زندگی عقلانی ایمانی، هم ممکن است هم لازم است. اصلاً ایمان با عقل در این تفکر گره خورده است نه ایمان غیر عقلانی است و نه عقل ضد ایمان است.
تفاوت چهارم؛ نگاه به آخرت و دنیاست. یک کسانی از آخرتمحوری حرف میزنند به مفهوم حذف دنیا و یک کسانی میگویند آخرت را کی دیده کی رفته و کی خبر آورده؟ ما فعلاً نقد همین دنیا هست همین نقد را فعلاً میچسبیم بعداً هر کاری باشد میکنیم! فکر میکند یک بعدی هم جدا از امروز وجود دارد نمیفهمد که همان بعد را همین الآن داری میسازی این یک چیزی نیست که دو بار ازمایش بکنی، دو بار زندگی نمیکنیم که یک بار آزمایش کنیم یک بار هم از نتایج آن آزمایش استفاده کنیم، یک بار بیشتر زندگی نمیکنیم. و این یک بار باید تصمیمتان را بگیرید و این تصمیم باید عقلانی باشد. پس یکی هم تضاد آخرت و دنیا.
سبک زندگی دینی میگوید دنیا مزرعه آخرت است سبک درست این است. یک سبک میگوید دنیا را بچسب آخرت کشک است! همهاش بازی است! یک سبک میگوید آخرت مهم است و در دنیا چشمت را ببند هیچ کاری نکن و یک گوشهای بنشین فقط در همین حد که از گرسنگی نمیری فقط هم مواظب خودت باش.
تفاوت دیگر؛ کرامت انسان و عظمت خدا. مسجدالنبی رفتهاید؟ آنهایی که رفتند دیدند هر کدام از ستونها یک اسمی دارد. پیامبر(ص) زیر هر ستونی مینشست – نظمشان تا این حد بود – که همه میفهمیدند اینجا الآن وقت چه کاری است. مثلاً اگر کنار این ستون مینشست میفهمیدند که اینجا جای ملاقاتهای سیاسی با قبایل است. آن ستون میفهمیدند جای قضاوت است. این ستون میفهمیدند که وقت پیامبر آزاد است هر کس هر چیزی دلش بخواهد میتواند بیاید بپرسد و بگوید. زن میآمد از شوهرش شکایت میکرد، مرد از زن یا از همسایهاش شکایت میکرد یکی میآمد درد و دل میکرد، آن ستون میفهمیدند که مقام تفکر و عبادت است کسی نباید سراغ پیامبر برود- این قدر منظم بودند- حضرت امیر(ع) میفرمایند من وقتی به کسی قول میدهم – سبک زندگی علوی و غدیری، حالا ما جامعه شیعی هستیم ببینید چقدر فاصله داریم – میفرمایند وقتی به کسی قول میدهم به آن کسی که قول دادم قرار است یک مشکل او را فردا حل کنم آن چقدر ناآرام است که آیا من فردا به قولم عمل میکنم نمیکنم؟ فرمودند نگرانی من از او بیشتر است که آیا فردا به قولم در برابر او عمل میکنم یا یک مشکلی پیش میآید؟ عین روایت را بخوانم.
«ما باتَ لِرَجُلٍ عِنْدی مَوْعِدٌ قَطُّ» هرگز وعدهای به هیچ کسی، «رجلٍ» نکره است یعنی هیچ کس، حضرت امیر(ع) فرمودند مهم نیست به چه کسی وعده دادم شخص آن مهم نیست و مهم نیست چه وعدهای دادم – این خیلی عجیب است- چون آنجا میگوید «لرجلٍ» هرکسی و میفرماید موعدٌ یعنی هر وعدهای، میگویند مهم نیست من چه وعدهای و به چه کسی دادم «فَباتَ یَتَمَلْمَلُ عَلى فِراشِهِ...» شب میشود آن فردی که من به او قول دادم یا آن جامعه یا آن گروه یا آن خانوادهای که من یک قولی به آنها دادم و آنها روی نظم من و حرف من حساب کردند شب میشود «یَتَمَلْمَلُ عَلى فِراشِهِ» این تا صبح خوابش نمیبرد و در رختخواب مدام پهلو به پهلو میشود، فِراش یعنی رختخواب. «لِیَغْدُو بِالظَّفَرِ بِحاجَتِهِ...» مدام در فکر است که آیا صبح که شد مشکل او حل میشود یا نه؟ نگران است که نکند من به قول خودم عمل نکنم. فرمودند این چطوری خواب به سرش بیخوابی میزند و ناراحت است. بیخوابی من شب تا صبح «أشَدُّ مِنْ تَمَلْمُلِی عَلى فِراشی...» اضطراب او از اضطراب من بیشتر نیست من آن شب تا صبح به من سختتر میگذرد تا او که قرار است من وعده دادم مشکل او را حل کنم به من سختتر میگذرد آن شب، نگرانم که نکند فردا به او گفتم فلان ساعت آنجا این کار را میکنم نکند نشود؟ حضرت امیر(ع) دارد این حرف را میزند، منسوب خداوند در غدیر دارد این حرف را میزند کسی که خداوند به پیامبر(ص) فرمود اگر او را به ولایت نصب نکنی رسالت تو ناقص است، کسی که پیامبر(ص) گفت عادلترین و عالمترین شماست کسی که ما پز میدهیم ما شیعه علی هستیم ما کجا شیعه علی هستیم؟ بعد میفرماید میدانید چرا شب تا صبح خوابم نمیبرد؟ «حِرْصآ عَلَى الْخُروجِ إلَیْهِ مِنْ دَیْنٍ عُدْتُهُ...» حرص میورزم نسبت به این که من یک وعدهای دادم یک تعهدی کردم و یک قراردادی را امضاء کردم که من باید از زیر این دِین خارج بشوم «مِنْ دَیْنٍ» این یک دِینی بر گردن من است. بعد میگویند آمادگی کافی نیست حرص لازم است. میفرماید حرصاً. نه این که من آمادهام فردا به وعدهام عمل کنم من حرص میزنم. حضرت امیر(ع) فرمود جامعه شیعی یعنی جامعه منظم. هر قراردادی امضاء شد هرکس امضاء کرده باید به آن عمل کنید میخواهد بین مالک و مستأجر باشد بین دولت و مردم باشد، بین وزارتخانه با یک شرکت خصوصی باشد، با یک مردمی وعده انتخابات باشد یا وعده زن و شوهر باشد. چقدر الآن زن و شوهرها میآیند در خواستگاریها به همدیگر دروغ میگویند و از این موارد مکرر است شما دور و بر خودتان را در فامیلهایتان نگاه کنید ببینید هست یا نیست؟ رسماً به هم دروغ میگویند رسماً دو طرف تعهد دروغ به هم میدهند بعد میروند توی زندگی دعواها شروع میشود. یعنی این قانون فقط یک قرارداد شخصی نیست در همه مسائل شما این را تعمیم بدهید یعنی جامعهای که اداره سر وقت باشد و سر وقت به حرفش عمل کند، استاد و شاگرد همینطور.
فرمودند من حرص میورزم که از زیر این دِین خارج بشوم. این وجدان مدیریت، وجدان زندگی جمعی، این سبک زندگی شیعی است، مسئولیتشناسی مدیریتها، پاسخگو بودن در برابر مردم بخصوص فرودستان، فرودند شب خوابم نمیبرد یکی بخاطر این که این حرصی که دارم حرص میورزم که زودتر به وعدهام عمل کنم. «وَخَوْفآ مِنْ عائِقٍ یُوجِبُ الْخُلْفَ...» یکی هم نگران هستم که نکند واقعاً یک مشکلی پیش بیاید من نتوانم به وعدهام عمل کنم از این هم نگرانم. نه این که نخواهم، میخواهم عمل کنم ولی نکند فردا یک مشکلی یک کاری چیزی بشود من یک قولی دادم و به قولم نتوانم عمل کنم تعهدی کردم نتوانم عمل کنم «فَإِنَّ خُلْفَ الْوَعْدِ لَیْسَ مِنْ أخْلاقِ الْکِرامِ؛» فرمودند خلف وعده و زیر قراردادهای اجتماعی زدن اخلاق کرام نیست یعنی کرامت نیست و خلاف کرامت است. – دوباره به ترجمه آن گوش کنید – شب آن کسی که از سوی من وعدهای به او داده شده و شبش را با اضطراب برای رسیدن به حاجتش صبح میکند و به سر میبرد شب او سختتر نیست از شب من و اضطراب و نگرانی من بخاطر حرص بر انجام وعدهام که نکند فردا نتوانم سر وعده حاضر بشوم و به آن قولی که به آن جامعه یا به آن خانواده دادهام عمل کنم. اینها سبک زندگی است. شما همین دوتا را داشته باشید. مواسات و یکی تعهد به قراردادها و نظم اجتماعی. ما الآن در هر دو مورد مشکل داریم. البته نه همه، خیلی از خانوادهها رعایت میکنند ولی خیلیهایمان رعایت نمیکنیم ما اگر همین دوتا را توجه کنیم سبک زندگی ما تغییر میکند یا نمیکند؟ دعواها کمتر میشود یا نه؟ استرسها و اضطرابها کمتر میشود یا نه؟ چند درصد استرسها و اضطرابها در جامعه ما بخاطر همین دوتاست. یکی میگوید نکند این مشکل برای من پیش بیاید من تنها بمانم کسی به من کاری ندارد یکی این است و اضطراب دوم چه؟ میگوید ما یک چیزی را امضاء کردیم آیا به آن عمل میشود یا نمیشود؟ اصلاً حساب و کتابی هست؟ نیست؟ هیچی معلوم نیست.
سؤال: فرمودند امر به معروف و نهی از منکر یعنی انتقاد اجتماعی و نظارت اجتماعی، در نزدیک شدن ما به سبک زندگی شیعی چه جایگاهی دارد؟
جواب استاد: جایگاه فوقالعاده مهمی دارد. امر به معروف و نهی از منکر یعنی انتقاد سالم اجتماعی و همینطور خودانتقادی همین کاری که ما داریم میکنیم خودانتقادی است که ما این مشکلات را داریم باید آنها را حل کنیم.
سؤال: فرمودند چطور باید یاد بگیریم شکل زندگی را با حقیقت زندگی هماهنگ کنیم؟ مثلاً مهندس بودن را با بندگی؟
جواب استاد: وقتی این مشکل پیش میآید که فکر میکنیم مهندس بودن، شما چون مهندس هستید و در امیرکبیر دارید مهندسی میخوانید فکر میکنید مهندس بودن یک مسیری است و بندگی یک مسیر دیگر است. این همان اشتباهی است که اول عرایضم به شما گفتم. وقتی میگویند دنیا مزرعهالآخره یعنی چه؟ یعنی المهندسی مزرعه البندگی. بنابراین کسی فکر نکند که یک رشتههایی هست دینی است اما رشتههای مهندسی و پزشکی غیر دینی است و خیلی دینی است! ما اصلاً در تفکر اسلامی - شیعی چنین چیزی نداریم. هر رشتهای، هر تخصصی، هر علمی که مشکلات جامعه اسلامی را حل میکند آن جامعه را از وابستگی اقتصادی، از ذلّت علمی و ترجمهزدگی رها کند به آنها عزت و استقلال بدهد، خودباوری و رفاه بدهد، جامعه اسلامی را در برابر تحریمها آسیبناپذیر کند هر فن و رشتهای که به گسترش عدالت و به گسترش معنویت کمک کند و به رفع استرسها و اضطرابها از زندگی مردم کمک کند که اسلام و قرآن صریح میفرماید که طرفدار زندگی بدون اضطراب است «لاخوف علیهم و لاهم یحزنون» یعنی زندگی بدون ترس و بدون غم. این میشود سبک زندگی اسلامی. هر رشتهای که به این اهداف کمک کند و به ثبات خانواده و به روابط انسانی کمک کند نه این که این رشته مشروع است بلکه این رشته عبادت و جهاد است. چطور آن طرف آمد از این صوفیان منحرف، از این معنویتهای منحرف و عرفانهای مفتخورها آمد دید حضرت امام باقر(ع) ظهر تابستان در گرمای مدینه سر زمین دارد با کارگرهایش کار میکند آمد گفت آمدم اینجا یک نصیحت شما را بکنم به امام باقر(ع) گفت! امام(ع) گفت بفرما. گفت شما پسر علی هستید که مظهر زهد بود سر ظهر تابستان در این هوای گرم، باز از دنیا نمیگذری؟ ظهر تابستان هوای گرم باز آمدی دنبال دنیا داری حرص میزنی؟ اگر الآن بمیری به خدا چه میگویی؟ امام باقر(ع) فرمود اگر در این حال بمیرم به خدا عرض میکنم خدایا در حال عبادت تو مُردم و در حال اطاعت تو بودم چون تو از ما خواستی که کار کنیم و زندگی شرافتمندانه برای خودمان و خانوادهمان تأمین کنیم بدون ظلم به دیگران، من اگر اینطور بمیرم در حال جهاد فیسبیلالله مُردم. خب این در باب مهندسی هست، در باب پزشکی هست در باب هر رشتهای هست کسی در رشته هنر است، سینما است، پرستار است، حسابداری است، زیستشناسی است، هر رشتهای که به درد جامعه بخورد با نیت درست عبادت است.
سؤال: با توجه به تعریفی که از سبک زندگی غربی شد میتوان نتیجه گرفت که در این سبک دزدی و رشوهخواری بسیار وجود دارد؟
جواب استاد: نه، من نگفتم که لزوماً وجود دارد اما میشود این نتیجه را گرفت که در سبک زندگی مادی حالا چه غربی و چه غیر غربی، حالا بعضیها فکر نکنند که سبک زندگی شرقی الهی است! نخیر آقا، سبک زندگی شرقی هم مادی است و هم نوع عقب افتاده آن است دست دوم مادی است! حالا باز سبک زندگی غربی نوع دست اول مادی است شرقی نوع دست دوم مادی است ما به شرقی غربی کاری نداریم این را میشود گفت که اگر این با سبک زندگی مادی با آن تعریف از زندگی، اگر از پلیس نترسی و از این که از دیوارت بالا بروند و منافعت به خطر بیفتد و منافع تو در یک مسیری باشد بله دزدی و رشوهخواری همه اینها جائز میشود ولی معنیاش این نیست که در آن سبک زندگی همه مشغول دزدی و رشوهخواریاند یا در جوامع شرقی کسی رشوه نمیگیرد و دزدی نمیکند. نه این سه – چهارتا پیشفرض غلط دارد ما یک چنین چیزی نگفتیم این که در بعضی از جوامع غربی نظم و حقوق متقابل هست و اتفاقاً اختلاس و رشوه هم در بعضی کمتر است – این هم ادعاست باید بررسی شود که کجا هست کجا نیست بعضی جاها هست و بعضی جاها کمتر است آن مواردی که کمتر است که آن هم هست - این را باید دید که چرا کمتر است؟ آیا به خاطر نظارت پلیس و مراقبتها و مجازات و دادگاه و خطرات بعدش هست یا نه، به دلایل اخلاقی و حقوقی است؟ چون اسلام روی پلیس درون تأکید میکند بیش از حتی پلیس بیرون. یعنی روی هر دویش تأکید میکند.
سؤال: فرمودند تفاوت عصر جدید در قالب شدن دگراندیشان غیر دینی است؟
جواب استاد: خب دگراندیش غیر دینی در عصر قدیم هم حاکم بوده است مگر در دوران قدیم تمدنها و حکومتها همه جا دست موحدین بوده است؟ خب این همه از نمرودها و قارونها قرآن چه میگوید؟ تاریخ گذشته را بروید بخوانید ببینید کجا حاکمان دینی بودند؟
سؤال: درست است که گناه جدیدی در کار نیست ولی الآن گناه زشتی خود را از دست داده است.
جواب استاد: نخیر، همان زمان گناه، زشتی خودش را از دست داده بود. همین اقوامی که قرآن اشاره میکند قوم لوط، و... مگر آنها زشتیاش را از دست نداده بود. قرآن میفرماید آنها از آدمهای سالم تعجب میکردند قرآن میفرماید اگر یک کسی دعوت به خداپرستی و اخلاق و توحید میکرد به او مجنون میگفتند. میگفتند این دیوانه و خُل است. کجا اینها؟ اتفاقاً اینها سبک رایج بوده است.
ادامه سؤال: البته مثال خوبی بابت گناه نزدید. نتیجه تلاش لوط نبیّ هم عذاب الهی بود نه هدایت قوم.
جواب استاد: آن بحث دیگری است که آیا در یک جامعهای موفق میشوید ارزشهای الهی را حاکم کنید یا نمیشوید بخاطر شرایط آن جامعه و لجاجتها. آن بحث دیگری است. شما ممکن است مبارزه برای گسترش عدالت و حق و اخلاق بکنید ولی ظاهراً شکست بخورید این منافاتی با آن عرضی که ما کردیم ندارد.
سؤال: متاسفانه دردی که ما داریم این است که حرف دین میزنیم و گَند هم میزنیم و آن ادبیات خراب میشود.
جواب استاد: این حرف کا ملاً درست است و لذا در روایات ما این را میگویند که سبک زندگی اسلامی بیشتر از حرف زدن، عمل کردن است. روایت در این باب خیلی زیاد است از جمله روایت مشهوری که همه شما شنیدید «کونوا دعاهً الناس بغیر ألسنتکم» اصلاً این «بغیر ألسنتکم» به سبک زندگی مربوط است مردم را به حق و خدا دعوت کنید بدون استفاده از زبانتان یعنی زیاد نگویید و بشنوید و رد شوید بگویید طیبالله انفاسکم! بغیر السنتکم یعنی با سبک زندگیتان را مردم را به دین خدا دعوت کنید این همه فرمایشی است که دوستمان گفتند.
سؤال: اگر هدف فردای هر انسان را کمال انسانی در نظر بگیریم به نظر میرسد نظر توماس هابز درست باشد چون مثلاً طرف به جبهه میرود و انفاق میکند و اخلاق را رعایت میکند تا به کمال برسد.
جواب استاد: بله اگر کمال باشد بله، ولی توماس هابز و امثال او از کمال سخن نگفتند بلکه از لذت سخن گفتند. ببینید ما دوتا حبّ ذات داریم. حبّ ذات یک امر فطری است خودخواهی به معنای لغوی بد نیست خودخواهی به معنای اصطلاحیاش هست که بد است و الا همه خودشان را میخواهند بله. آن کسی هم که میرود جهاد انفاق میکند یا شهید میشود او هم به یک معنا خودخواه است منتهی خودش را چگونه تعریف کرده؟ در این بدن تعریف نکرده است خودِ ابدی تعریف کرده است خواستن او یک معنا و یک التزامات دیگری پیدا کرده است این حرف درست است. بنابراین هر نوع خودخواهی بد نیست از ما خدا نخواسته که خودت را نخواه و خودت را نابود کن، اتفاقاً قرآن میفرماید که «من کفَرَ فعلیه کفرهُ» آنهایی که کافر میشوند کفرشان علیه خودشان است و به خودشان صدمه میزند بعداً خواهند دید همینجا هم مقداریاش را میتوانند ببینند به خدا صدمه نمیزند. بنابراین یک خودخواهی ذاتی است به این معنا که هیچ کس بد خودش را نمیخواهد این حرف درست است منتهی این خودخواهی که از آن بحث شد خودخواهی به این معنا که اولاً این که ما خودمان را بد معنا کنیم یعنی ما فکر کنیم خود یعنی بدن و جنازهمان و خودخواهی یعنی لذت حداکثری به هر قیمتی! این تفسیر غلط از خود و خودخواهی و از زندگی است. سبک زندگیاش هم میشود خودخواهانه مادی. اما این خودی که ایشان اینجا نوشتهاند این خود که اصلاً هرکسی ذاتاً و فطرتاً مسئول خودش هست قرآن میفرماید «علیکم أنفسکم» بر شما باد خودتان. خودتان را دریابید. میفرماید هرکس بد میکند علیه خودش میکند هرکس حسنات انجام میدهد برای خودش هست برای چه کسی داری منّت میگذاری؟
سؤال: فرمودند اگر بخواهیم آن مدینه فاضله را بسازیم آن را برای آیندگان خواهیم ساخت سهم ما از استفاده از آن چه میشود؟
جواب استاد: اولاً این که شما فکر کنید یک چیزی را میسازید و استفاده آن را خودتان نمیبرید و قرار است آیندگان ببرند این اشتباه است این در مورد کارخانه و صنایع و سختافزار میگویند میگویند کارخانه را ساختم خودم نیستم که محصول آن را استفاده کنم. سبک زندگی وقتی درست شد اولین استفاده آن را خود من و شما میکنیم. بعد البته نسل بعد هم درستتر تربیت میشود آن هم استفاده آن را خواهد برد. استفاده از همین دنیا و از خود ما درست میشود ضمن این که ما معتقد به آخرت هستیم نه فقط به دنیا. یعنی میگوییم ممکن است شما در دنیا یک کاری را انجام بدهید لذت مادی فوری آن را نبرید اما سهمتان را از آن خواهید برد در باطن این عالم است. در آخرت حتماً آشکار میشود نه این که ممکن است حتمی است. در دنیا ممکن است خودت متوجه بشوی یا نشوی. و الا این تعبیر خیلی مهم است قرآن میفرماید هرکس ظلم میکند در درجه اول به خودش ظلم میکند. هر کس دارد به دیگران ظلم میکند در درجه اول دارد به خودش ظلم میکند. این نوع خودبینی خوب است. – این آیه را هم عرض کنم و عرایضم را ختم کنم- اتفاقاً برای این که ببینید ما دوتا «خود» داریم یک خودِ توهمی است که وقتی میگوییم فکر میکنیم این صورت و این بدن است این خودِ توهمی است چون این بدنها و چهرههایی که شما دارید این بُعد طبیعی ما که همه اینها خوراک کِرم است! اینها که نمیماند. انبیاء گفتهاند آن خودِ حقیقیتان را بشناسید آن وقت اتفاقاً خودخواه باشید اشکالی ندارد منتهی لازمه آن خودخواهی حقیقی انفاق و جهاد و شهادت و فداکاری و گذشت است. اما این خودخواهی توهمی که خودت را با این بدنت اشتباه میگیری این باعث میشود هم خود را غلط تعریف کنیم هم خودخواهیهایمان به ضرر خودمان باشد و در مسیر معکوس حرکت کنیم.
ببینید شما نگویید این حرفها و بحثها ربطی به رشته ما ندارد. شما فردا بالاخره هر کدامتان مدرکتان را میگیرید هم خانواده تشکیل میدهید و هم یک جایی شاغل می شوید این ارزشها برای وقتی نیست که بگویید کل تمدن دنیا را بدهند دست ما، آن وقت ما شروع کنیم آنها را اجرا کنیم. اصلاً این طوری نیست کل جهان را دست هیچ کس نه دادند نه میدهند. جهان هرکسی جهان خودش هست از جهان خودمان شروع کنیم این اصلاح سبک زندگی را بنده و شما داشته باشیم.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
هشتگهای موضوعی